یادم میاد می گفتی برو خدانــــــــــــگهدار
نوشتی روی دیدار به آرزوی دیــــــــــدار
رفتم تو راه رفتن دلـــــــم میگفتش نرو
نمیــــــــشنیدم انگار من التمــــــــاس دلو
رفتـــــــم و باز اومـــدم اما ندیــــــــدم اونو
گفتن که دیر رسیدی داده به دنیــــــا جونو
گفتم محاله هرگز اون که منو دوست داره
قول داده بود که هیچــــــوقت منو تنها نذاره
میگن که آرزومون افتاده به قیــــــامت